داستان حضرت عزیز در قرآن

••• آسمانه

♥ مطالب ادبی .!.!.!.!. مطالب مذهبی ♥

داستان حضرت عزیز در قرآن

*يا چون آن کسي که به دهکده اي گذر کرد، در حالي که ديوارهاي آن بر روي سقف هايش فرو ريخته بود گفت: خدا چگونه اينان را پس از مرگشان زنده مي کند؟ پس خدا او را صد سال ميراند، سپس وي را برانگيخت، به او فرمود: چه مقدار درنگ کرده اي؟ گفت: يک روز يا بخشي از يک روز درنگ کرده ام.  فرمود: بلکه صد سال درنگ کرده اي! به خوراکي و نوشيدني خود بنگر که تغييري نکرده، و به دراز گوش خود نظر کن ، و تا تو را نشانه اي براي مردم قرار دهيم، اکنون به استخوان ها  بنگر که چگونه آنها را برمي داريم و به هم پيوند مي دهيم، سپس بر آنها گوشت مي پوشانيم. چون بر او روشن شد، گفت: اکنون مي دانم که يقيناً خدا بر هر کاري تواناست.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

+ نوشته شده در یک شنبه 18 شهريور 1397برچسب:قرآن,ترجمه,متن قرآن,حضرت عزیز,دهکده,صد سال میراند,درازگوش,الاغ,استخوان,زنده شدن مردگان, ساعت 11:11 توسط آزاده یاسینی